خانه عناوین مطالب تماس با من

من و تو

من و تو

پیوندها

  • نقی فر
  • ماهک ماه من

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • تولدم مبارگ
  • عشق
  • .................

نویسندگان

  • ajoj 9

بایگانی

  • فروردین 1389 2
  • اسفند 1388 1
  • بهمن 1388 6

آمار : 6681 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1389 17:06
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1389 16:41
    شهید سر لشکر حسن شفیع زاده و قتی به جاهایی می رسید که نیازمند ایست بازرسی بود خودش را معرفی نمی کرد. یکبار که با جمعی از بچه ها همراهش بودیم خیلی معطل شدیم . دادمان درآمد که خودتان را معرفی کنید که رهایمان کنند برویم قبول که نکرد هیچ ناراحت هم شد. سال 57 وقتی امام دستور داده بود سربازها پادگان ها را ترک کنند به سربازی...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1388 00:04
    دیگه بسه دیگه بسههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
  • [ بدون عنوان ] شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1388 03:28
    بزرگترین اشتباه زندگیم دلبستگیه ،چیزی که همیشه از احساس کردنش می ترسیدم والان تموم احساسم شده،اونم به کسی که فکر می کردم همه ی هستی ووجودمه اصلادوست داشتن چیه؟عشق چیه؟چرا باید کسی رو دوست داشته باشیم که بعد عاشقش شیم وبعدبهشون وایسته شیم وبعد با غرور کاذب ما رو زیر پاهاشون له کنند؟؟؟!!!!!!! آره له شدم اونم به دست کسی...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1388 17:25
    اگر در خواب می دیدم غم روز جدایی را به دل هرگز نمی دادم خیال آشنایی را
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1388 16:52
    می دونم همش بهونست یه دروغ تازه داری بزاردرداموبگم بت حالا که دوسم نداری تو سرم بلا آوردی من واز ریشه سوزوندی تازه جون گرفته بودم رفتی وپیشم نموندی بزاراین شبای آخر که برات ترانه میگم بدونی که ضربه خوردم حالایه آدم دیگم تو منو می خواستی اما به غریبه دل سپردی خوب میگی:دوسم نداشتی چرا آبرومو بردی؟! می دونم دیگه نمی خوای...
  • تولدم مبارگ جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 01:05
    آره امروز تولدم بود ،همه فهمیدن الا تو ،نمیدونم شاید تو هم فهمیدی و غرورت نذاشت تبریک بگی،یا شایدم مثل اون موقع فراموش کردی و منتظری یه جور دیگه ...... ولی من خیلی منتظرت بودم ،یه دلم می گفت زنگ میزنی یا حد اقل یه اس ام اس میدی امروز به یه جمله ی جالب بر خوردم که میگفت (( its hard to tell your mind to stop living...
  • عشق پنج‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1388 22:38
    ((گویی عشق به سان آن سیبی میماند که یک طرفش کرم خورده است)) ********************************** عشق راشروع کردم دل رارها کردم و امروز............ به خودی می گریم که آن رافناکردم فاصله ای نیست میان یک آغازتا پایان................. من تنها پایانی را آغاز کردم (( عشق یک طرفته مثل سیبی که یک طرفش کرم خوردست...))...
  • ................. پنج‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1388 22:06
    خیلی وقته دوست دارم بنویسم ولی حال نوشتنم ازم گرفته ،اونی که 1ماهیه خنده رو از لبام گرفته،هنوزم برام سواله که چرا جا زدی رفتی؟!!!!!!!!! آره من بد بودم اما این دلیل رفتنت نیست!کاش میموندی و میگفتی موندنت از رو هوس نیست اونقده از دوریه تو اشک از این چشام می باره.......... دیگه حالم از هر چی شعره بهم می خوره،خدایا...